سوال – هر وقت از خدا چیزی میخواهم عکس آنرا به من می دهد . تصمیم گرفته ام که دیگر دعا نکنم . راهنمایی بفرمایید .
پاسخ – انشاءالله ما به آن مرحله برسیم ک بگوییم : من از درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد . ما یک ساختمانی را در نظر بگیریم . این چهار سوال از چهار گوشه ی ساختمان چهار اشکال را بیان کرده اند . آیا اگر از هر چهار گوشه ی ساختمان اشکالی پیش بیاید ، من باید یک چوب بردارم و روی کنتور بزنم و برق را قطع کنم . ما برق و نور زندگی مان را از خدا میگیریم . دیوار خراب شده است . شما چه کار به کنتور برق دارید ؟ تو که نماز نمی خوانی ، منبع انرژی خود را قطع میکنی . آن عزیزی که یک پسر خوب به خواستگاریش آمده و حالا گذاشته و رفته و دلیلش هم معلوم نیست . خوب خانم اگر شما به یک رستوران نامناسب بروید و غذای بدی خوردید ، دیگر به هیچ رستورانی نمی روید . آیا اینجا تصمیم می گیرید که دیگر غذا نخورید ؟ چون که این آقا یکبار شما را سرشکسته کرده دیگر نباید با خدا ارتباط داشته باشید ؟ من یک جواب نقضی به آنها می دهم . اگر با ماشین به مسافرت بروم و مشکلی پیش بیاید دیگر با ماشین به مسافرت نمی روم . یکبار هواپیما مشکل دار شدی دیگر سوار هواپیما نمی شوم ؟ با یک مشکل که مبنای آنرا هم نمی دانم نمیشود این طور برخورد کرد . من چون کوچک هستم زود کم می آورم . در حالیکه اینجا می توانم ده ها احتمال بدهم . خدایا شاید چون من این امر را به تو واگذار کرده بودم ، شاید آن آقا با ظاهر و چهره ی مذهبی معلوم نبود در زندگی چگونه بود . چون این را به تو واگذار کرده بودم این را خیر می دانم . قرار است که من بنده ی خدا بشوم . گاهی برای اینکه یوسف بندگی خدا را بکند ، تهمت دزدی هم به او زدند . این تهمت کمی نبود . بنیامین برای اینکه می خواست برادرش را ببیند به او تهمت دزدی هم زدند . من به آن عزیزی که در سربازی به او تهمت دزدی زدند می گویم که شاید میخواهند تو را بنده ی خدا بکنند . ببینند آبروی نزد مردم چقدر برایتان مهم است و آبروی نزد خدا چقدر برایتان مهم است . اگر رابطه ات با خدا خوب است اصلا خودت را ناراحت نکن . یقین بدان این تهمتی که به تو زدند و شاید خسارت هایی هم دیدی ، یقین بدان یا کفاره ی گناهان است و یا خدا می خواهد تو را یک درجه بالاتر ببرد . این امتحان است . این امتحان یا برای تطهیر گناهان من است یا برای ترفیع من است . هر دو لطف است .کسی که آلودگی روح من را پاک می کند باید از او تشکر کنم . آخر زیارت عاشورا اللهم لک الحمد الشاکرین یعنی هرچه تو برای من بپسندی خیر است . روایت داریم : هرکس خدا زیادی دوستش دارد گوشش را می پیچاند . خداوند پیامبران را دوست داشت . حضرت یونس یک ترک اولی کرد و خدا او را در شکم ماهی انداخت و در قرآن می فرماید : اگر توبه نمی کردی تا روز قیامت در آنجا می ماندی . حضرت آدم را از بهشت بیرون کرد . بر اساس بعضی از روایات حضرت آدم بعد از راندن شدن از بهشت چهل سال گریه کرد . و اگر پنج تن را واسطه نکرده بود خدا او را برنمی گرداند . ما باید در حد خودمان امتحان بشویم . هر اتفاقی که برای ما میافتد ، صد عامل بشری دارد ولی اشاره را به طرف خدا می بریم . به آن خانم می گویم که اگر به ظاهر محاسن و ظاهر افراد که نماز خوان هستند نمره ی بیست به آنها بدهیم ، مردم کوفه نمره شان بیست و چهار میشد . در دین ما گفته شده به دیانت و لیاقت طرف در ازدواج دقت کن . شما چقدر از دیانت و لیاقت او اطلاع داری . شاید خیر تو بوده که پس زده است . چرا قصه ی خواستگاری را اینقدرسخت کرده اید ؟ شما یک ماشین می خواهید بخرید و نخریدید ، آیا آبرویتان پیش فامیل می رود ؟ ازدواج هم یک عقد است و دو طرف باید بخواهند . در خواستگاری یکی دین است و یکی گفتگو کردن است و یکی تحقیق کردن است . شاید در هر کدام از این مراحل است . یک مرحله ی استخاره کردن را هم اضافه کرده اند . روی شان نمیشود جواب منفی بدهند می گویند : استخاره کردیم خوب نیامد . چرا دختران ما با یک جواب منفی شنیدن این همه خود را اذیت می کنند ؟ به خدا بسپارند . یک وقت من کوتاهی کرده ام و یک رفتار بدی با آنها کرده ام ، خوب استغفار کنید . هر وقت اتفاقی افتاد اول راجع به حرفهای خودم استغفار کنم و بعدا راجع به حرفهای دیگران استغفار کنم و بعدا بگویم : آیه 70 سوره ی فرقان می فرماید : در استغفار تو تغییر بکن من تبدیل می کنم . مگر ما نمیخواهیم خدا مقدراتمان را خدا عوض بکند ؟ میگوید : تو اول تغییر بکن . یک موقع من می گویم : چیزی که من را از خدا دور کرده ، خوردنی های من است ، خوب آنرا اصلاح می کنم . چیزی که من را از خدا دور می کند ، دیدنی های من است ، چیزی که من را از خدا دورمی کند ، مسیر من است . خدا می گوید : تو تغییر بکن ، من پرونده ی سی سال تو را تبدیل می کنم . حر در شب عاشورا عوض شد . حر روز تاسوعا یزیدی بود و حر روز عاشورا حسینی بود . خدا تمام سابقه اش را عوض کرد . حر وقتی به روی زمین افتاد پیشانی بند قشنگی بسته بود وامام حسین (ع) سر او را به زانو گرفت و گفت : آرزویی داری و او گفت : خونها را از چشمهایم پاک کن تا رضایت را چشمهای تو ببینم . نگفت : چرا این بلا سر من آمد . اگر تو راضی باشی خدا هم راضی است . امام فرمودند : عجب اسم قشنگی مادر برای توانتخاب کرده است . تو آزاد شدی .
سوال – گاهی دعا می کنیم، برآورده نمیشود ، از خدا گله می کنیم . آیا این درست است ؟
پاسخ – گاهی وقت ها ما گله می کنیم و از خدا می خواهیم سِر کار ما را به ما بگوید . چون این را حضرت ابراهیم به ما یاد دادند . به خدا گفت : به من نشان بده که مردگان را چطور زنده میکنی ؟ خدا گفت : تو به من ایمان نداری ؟ گفت : بله دارم ولی می خواهم قلبم مطمئن بشود . مادر موسی هم از خدا یک علامت خواست وقتی فرزندش را در آب انداخت . ما هم باید بگوییم : خدایا ما که می دانیم این به مصلحت ما بوده است ، یک علامت به ما بده . قهر نکنم . از قهر ما با خدا ، خدا بیشتر اذیت می شود . خدا را اذیت نکنید . خدا می گوید : ای بنده ی من تو کجا ساختار زندگی ات را با بندگی من تنظیم کردی و من تو را در مسیر قشنگ نگذاشتم ؟ حضرت زینب از خدا خیلی چیزها خواست و خدا به او نداد . ما از خدا سوال کنیم . در آیه 76سوره بقره خدا به ما اجازه داده است . ای پیغمبر وقتی بندگان من از من سوال می کنند ، آدرس دور به آنها نده و بگو خدا خیلی نزدیک است و حرفهای شما را می شنود . حضرت موسی گفت : خدایا تو دور هستی که فریاد بزنم و یا نزدیک هستی که با تو نجوی کنم . خطاب آمد : من کسی هستم که همیشه به یاد من باشی . این را فکر نمی کنید که اگر در زندگی مشکلات پیش نمی آمد ، من خدا خدا نمی کردم . اگر همه ی زندگی ام بر وفق مرادم بشود ، پس خدا را کجا ببینم . پس آخرت را کجا ببینم . اگر قرار باشد همه چیز را در این دنیا ببینم و بعد بگویم این قسمتش ناقص است ، پس در آخرت چه ببینم ؟ توقع ما از خدا زیاد است . حضرت علی (ع) قناتی را لایه روبی میکردند و معمولا خودشان به درون چاه می رفتند تا به آب برسند . همراهش صدا زد یا علی هنگام نماز است . علی گفت : صبر کن الان کارم تمام میشود . همانجا وقف نامه را هم نوشتند و گفتند : ممکن است جوشش آب را ببینم و دلم نیاید آن را وقف کنم . بعد نماز خواندند و ناهار خوردند . ناهار آنها چند تکه کدوی خشک و روغن بود و نانی در آنها ریختند و هنگام غذا گفتند: خدایا مگر من برای تو چکار کردم که این سفره ی رنگین را برای من آماده کردی ؟ همراهش شروع به گریه کردن کرد و گفت : تمام عمر تو به بندگی خدا گذشته است و اینگونه می گویی . مگر ما چقدر بندگی خدا کردیم که توقع داریم همه ی امورات با نظر من کوتاه فکر تنظیم بشود ؟ دوازده قدم بندگی را میگویم تا به سمت خدا برویم . اولین قدم این است که که آیا من در هر مورد زندگی ام به سراغ خدا رفته ام تا تکلیف را از او بگیرم و از دین شناخت پیدا کنم ؟ مثلا راجع به ازدواج ، آیا تعریف ازدواج از نظر دین را پرسیده ایم و بعد برویم و ازدواج کنیم ؟ زوجیت فقط مخصوص انسانها نیست . برای حیوانات و گیاهان هم هست . آنها جفت گیری میکنند . از خودم می پرسم که ازدواج چقدر با جفت گیری فرق دارد ؟ در حیوانات با تغییر صدا و بو جلب توجه میکنند و جفت گیری می کنند . آیا بعضی از انسانها هم اینطور نیستند ؟ ما انسان هستیم . حتی آیا ما در زیارت رفتن هم از دین مان سوال کرده ایم ؟ آیا تعریف آن را از دین پرسیده ایم ؟